در جست‌وجوی معنویت گم شده

مثل کسی که دنبال گم‌گشته‌ای بگردد، هر سال محرم چند شبی را به پرسه زدن توی خیابان‌ها و تماشای دسته‌ها می‌گذرانم و معمولن یکی دو شب هم توی مراسم‌های عزاداری شرکت می‌کنم. هر سال این‌ کار را می‌کنم و هر مرتبه بیش‌تر از پیش سرخورده می‌شوم. بچه‌تر بودم. شاید هشت نه ساله. یک شب تلاش‌های مداح و تلاش‌های من نتیجه داد و خیلی خوب گریه‌ام گرفت. یک دل سیر گریه کردم. بالاخره موفق شدم صحنه‌ی تیر خوردن حضرت عباس را با کیفیت بالا تصویرسازی کنم. آن شب سرم را بالا گرفتم. می‌گذاشتم اطرافیان‌م ببینند که اشک توی چشمان‌م جمع شده. احساس سبکی آن شب را هنوز هم می‌توانم لمس کنم. اما دیگر نمی‌توانم تجربه‌اش کنم. دیگر حتا به زور هم نمی‌توانم.

سخنرانی‌های سطحی و عوام‌فریبانه و سیاسی و سر و صداهای تصنعی مداح‌های گردن کلفت، نمی‌تواند شمعی که توی سینه دارم را روشن کند. می‌توانم بنشینم و نفرین کنم همه‌ی آن‌هایی را که به نوعی من را از لمس دقیق این مفاهیم و به امانت گرفتن این انرژی عظیم محروم کرده‌اند. اما مدت‌هاست که تصمیم گرفته‌ام برای محرومیت‌هام سر کسی غر نزنم.

مخالف موجی که در سال‌های اخیر بین گروه‌هایی از جامعه ایجاد شده و نفس عزاداری محرم را زیر سوال می‌برد، شخصن فکر می‌کنم وجود این مراسم‌ها برای جامعه‌ای که حس همبستگی اجتماعی کمی دارد، بسیار مفید و ضروری‌ست. همین‌که یک ماه تمام اکثریت مردم به یک رنگ لباس می‌پوشند و شب‌ها دوشادوش هم توی یک مجلس می‌نشینند و از یک دیگ غذا می‌خورند، اتفاق مثبتی‌ست. گذشته از این‌ها میراث ادبی و هنری عاشورا چیزی نیست که به این سادگی‌ها بتوان از آن چشم‌پوشی کرد. اگر از زاویه‌ی اقتصادی و جذب توریست و یا تعاملات فرهنگی هم به این موضوع نگاه کنیم، باز می‌بینیم که این سرمایه را نباید به سادگی از چنگ داد.

هیئت عزاداری دانشگاه هنر

در کنار تمام این‌ها اما به نظر من عظیم‌ترین ظرفیت محرم شاید همین تریبون‌های پر مخاطب است. تریبون‌هایی که مخاطبین آن “عمومن” با پای خویش و با قلبی آماده و ذهنی متمرکز گرد هم آمده‌اند. کاش سخنرانی‌های خوب و مفید افزایش می‌یافت. کاش بر تعداد سخنران‌هایی که دغدغه جامعه دارند و در عین حال تفکر سیستمی را فهمیده‌اند و نیز ذهنی باز و فارغ از تعصبات کورکورانه دارند، افزوده می‌شد.

در نقد مراسم‌های عزاداری نکات متنوعی را همه‌ی ما می‌دانیم و می‌توانیم ساعت‌ها در موردش صحبت کنیم. اما به نظرم فوری‌ترین و مهم‌ترین موضوعی که باید توی این جور مراسم‌ها بررسی شود، مسئله ریاکاری‌ست. با این‌که ریاکاری توی مراسم‌های مذهبی به اوج خودش می‌رسد، اما محدود به این موقعیت‌ها نیست و تمام شئون زندگی ما را به خود آلوده کرده. ریاکاری این ضد ارزشی که در ایران امروز کاملن به صورت ارزش در آمده و براش تبلیغ می‌شود. اصرار می‌شود که حتا اگر گریه‌تان نمی‌گیرد، هیئت انسان گریان را به خود بگیرید. اصرار می‌شود که حتا اگر به فلان نحوه‌ی پوشش اعتقاد ندارید، به خاطر حفظ ظاهر هم که شده آن مدلی لباس بپوشید. و قص علی هذا. البته که نوع پوشش و ادای گریستن را در آوردن دغدغه امروز من و شما نیست. ولی اگر کمی دقت کنیم، خیلی از مشکلات بزرگ‌تر توی این مملکت از تقویت همین روحیه نشأت می‌گیرد. صدا و سیما مثلن، با این که خودش خبر دارد که دارد دروغ می‌گوید و با این‌که خبر دارد که مخاطبان‌ش هم بی‌‌خبر نیستند، نمی‌تواند دروغ نگوید. توی اداره‌جات مثلن، یکی از عوامل رشد و ارتقا همین احترام گذاشتن به فرهنگ ریاکاری‌ست. می‌گویند کورش جمله‌ای دارد با این مضمون که: “خداوند این کشور را از سپاه دشمن، خشکسالی و دروغ دور نگاه دارد.”. همان.

بشنوید: زینب زینب با صدای سلیم موذن‌زاده اردبیلی

 

3+

2 thoughts on “در جست‌وجوی معنویت گم شده

  1. سیناجان سلام
    چقدر خوب نوشتی.
    این هیئت دانشگاه هنر برای من خاطره ها دارد، از آن سالها که سخنرانِ نامی‌اش برایم مظهر فهم بود تا سالهای بعد که روز به روز بیشتر به او و آن تفکر شک کردم و بعدترها که …
    سینا، الان که فکر میکنم می‌بینم بخش مهمی از آنچه ما را در سالهای بعد پای منبر می‌نشاند، “رهایی از عذاب وجدان” بود. در گوشمان خوانده بودند که “تنها راه” همان است که آن واعظ بر سر منبر می‌گوید و البته ما هم در فکر کردن تنبل بودیم و همزمان دنبال “راه درست”. نتیجه‌اش معلوم بود.
    فارغ از این دردودلها، نگاهت به کارهای جمعی و خیری که در این یکرنگی می‌بینی را می‌پسندم و با تو هم‌عقیده‌ام.
    مدتهاست که فیدت را دارم و گفتم به این بهانه، چیزی برایت بنویسم.
    مخلصم.

    • سلام امین جان.
      خیلی از دیدن کامنت‌ت خوش‌حال شدم. من هم خیلی وقته که شما رو دنبال می‌کنم. اتفاقن همین دیروز پریروز بود که این نوشته رو خوندم و برای یکی دو نفر از عزیزترین دوستام هم فوروارد کردم.

      الآن جا داره که بگم : “اجازه بدهید تا با احترام و ارادت در برابر اینترنت سر تعظیم فرود بیاوریم که گاهی از یک سر دنیا دست یکی‌ را می‌گیرد و آن سر دنیا آن را توی دست یک روح آشنای دیگری می‌گذارد.” 🙂

دیدگاه‌تان را بنویسید: