من صحبتهای شعبانعلی عزیز در مورد آنتروپی اجتماعی و تلاش برای کاهش حساسیت جامعه (+) را مطالعه کردهام و به درست بودنشان باور دارم. درست است که انگیزهی نوشتن این متن را از حوادث اخیر گرفتهام، اما اگر آن را بخوانید، تأیید میکنید که چیزی خلاف آن توصیه ننوشتهام و به باورهایم در عمل متعهدم.
نخست اینکه من متولد سنندج هستم. از این بابت خیلی خوشحالم. پدر و مادرم اصالتن از شهر بیجار هستند. مردم بیجار عمومن شیعهاند، مردم سنندج عمومن سنی. از این بابت که به عنوان یک انسان با مارک شیعه توی یک شهر سنی نشین پرورش پیدا کردهام خیلی خوشحالم. چرا که جوشش از تضاد پدید آید و از این حرفها.
دوم اینکه پیروان سنت، خود چهار دستهاند. سنیهای سمت کردستان شافعیند و سنیهای بلوچستان حنفیند (مصریها هم). عربستانیها سنیِ حنبلی هستند. و ساکنان آفریقا هم عمومن پیرو مذهب مالکیند. تا جایی که من میدانم شافعیها و حنفیها به مراتب عقاید معتدلتری دارند (به تعبیر بزرگی، اگر سر لج و لجبازی نبود، شافعیها و حنفیها به اهل تشیع نزدیکتر بودند تا به حنبلیها). بنابراین اگر میگوییم سنی، باید توی ذهن داشته باشیم که سنی داریم تا سنی. درست همانطور که شیعه داریم تا شیعه. یک شیعه، آن شیعهای است که علی شریعتی پرزنت میکند و یک شیعه آن شیعهایست که حجتالاسلام دانشمند.
لاکن به همهی اینها کار نداریم. مردم کردستان اساسن سکولارند (از معدود جاهایی از کشور که حکومت هم دوست دارد سکولار باشد.). حتمن توی اخبار شنیدهاید که میگویند سنیها، شیعهها و کردهای عراق.
من توی کردستان کم اذیت نشدم. بر منکرش لعنت.
- بچهتر بودم. ابتدایی مثلن. یک روز توی کوچه و سر هیچی یکی دو تا از بچهها بهم اشاره کردند و گفتند: “دمش رو.” نفهمیدم چه میگویند. گفتم من که دم ندارم. خندیدند. بقیه هم دنبال حرفشان را گرفتند. خواستم شوخی کنم باهاشان. گفتم: “دم خودت رو زانکو.” گفت: “من که دم ندارم. دارم بچهها؟” و بچهها همه گفتند: “نه. فقط سینا دم داره.” گریهکنان برگشتم. مادرم سرم را نوازش کرد و گفت گفتند دم داری؟ شوخی کردهاند. بچهها گاهی شوخی میکنند خب. نباید ناراحت شوی. اما بدان که احتمالن به خاطر شیعه بودنت گاهی از این شوخیها باهات میکنند. باورتان میشود؟ همین چند سال پیش. توی قرن بیست و یکم.
- ابتدایی را فارسی صحبت میکردم. از راهنمایی کردی حرف زدم به امید اینکه بهتر و بیشتر قاطی بچهها شوم. بهتر از آنها که از بچگی کردی حرف میزدند، حرف میزدم. توی راهنمایی مذهبم را میدزدیدم و تا حد خوبی هم موفق بودم. اما توی دبیرستان یک جورهایی تصمیم گرفتم مذهبم را پنهان نکنم. گاهی با معلمهای دینی بحث میشد. عمومن به طرز ناجوانمردانهای به گوشهی رینگ میافتادم.
با همهی اینها. من آدم مذهبیای نبودم. حتا آن بچههایی که باهاشان گاهی بحث میکردم، به ندرت توی زندگیشان نماز خوانده بودند. اما حین بحث کردن؟ انگار که نمایندهی رسمی مذهبی بودیم که از پدرانمان به ارث برده بودیم. (آنها حضرت علی را خلیفهی اول و داماد پیغمبر میدانند. و تا آنجا که اطلاعات من یاری میکند، در تئوری ایشان را بیشتر از حضرت ابوبکر قبول دارند. اما توی بحثهای لجبازانه، وقتی سر به سرشان میگذاری، انگار خیلی هم اینطور نیست.)
دلتان برام سوخت؟ ورِ دیگر داستان را هم بشنوید.
- دوستی دارم. از معدود دوستهای کردِ مذهبیِ من. یک روز گفت سینا توی کلاس معارف دانشگاه اذیت میشوم. گفتم چرا؟ گفت: “استاد خبر دارد من سنیم. هر روز سر کلاس با بدترین تعابیر خلفای راشدین را زیر سوال میبرد. میخواهم که دفاع کنم. خیلی بد باهام حرف میزند.” آخر ترم بهم خبر داد که با اینکه امتحان را کامل نوشته چند نمره کمتر شده.
- توی کردستان به طرز معناداری هیچ پست و مقام مهمی به سنیها که اکثریت جمعیت را دارند، سپرده نمیشود. هیچ وزیر یا سفیری از میان اهل سنت (که برخی تخمینها درصد نسبی جمعیت آنها را تا 20 درصد هم اعلام کردهاند.) برگزیده نشده است.
- تا همین چند سال پیش و قبل از سفر رهبر به کردستان اذان به فقه شافعی توی تلویزیون استانی پخش نمیشد.
- همین حالا سعی کنید سه نفر از آشنایانتان که نسبت به سنیها کینه دارند را توی ذهن بیاورید. اگر این فرآیند بیشتر از یک دقیقه از شما وقت گرفت، آن موقع من به شما میگویم که یا اطرافیانتان را نمیشناسید و یا دور و وریهای خیلی خوبی دارید.
البته که من ورِ سیاه ماجرا را بزرگنمایی کردهام. اگر از تجربیات شیرینم براتان مینوشتم، قطعن خیلی بیشتر از اینها مثال و نمونه داشتم. لاکن چون خودتان واقفید و من حوصله نوشتن ندارم و شما هم حوصله خواندن، از این بخش میگذریم.
من با این عقل ناقصم در موارد متعدد فکر میکنم سیاستگذاران این مملکت توی تحلیلهاشان دچار خطای فاحشی شدهاند (کاش میشد و در مورد یکی دو تا از این خطاها براتان مینوشتم.). کردها اساسن مذهبی نیستند برادر من. شخصیتهای برجستهای هم دارند که از شیعهها کمتر به ایران و جمهوری اسلامی ارادت ندارند. بهشان پست دهید. قطعن دلشان بیشتر از فلان مدیر غیربومی برای شهر و دیار خودشان میسوزد. تدریس زبان کردی توی دانشگاه کردستان گام مثبتی بود. بهشان اجازه دهید توی تهران هم مسجد داشته باشند (یکی از خواستههای اهل سنت که دارد شبیه عقده میشود.).
آقای زیباکلام مطالعاتی داشت و سفرهایی کرده بود به کردستان عراق. میگفت باهاشان که صحبت کردهام متوجه شدهام اینها نسبت به ایران خیلی ارادت دارند و اصالتن خود را ایرانی میدانند.
البته خب خونهای زیادی ریخته شده توی آن قسمت. و میدانید که خون پاک نمیشود. لاکن با تمام اینها راهش این نیست. امروز مردم کردستان سوال میپرسند: چرا سرمایهگذاری توی کردستان به مراتب پایینتر از میانگین کشوریست؟ چرا دانشآموزان اهل سنت باید توی کنکور به سوالات دینی اهل تشیع پاسخ دهند (بگذریم که اساسن همینکه دینی جزو مباحث کنکور است، به غایت اشتباه است. بگذریم که اساسن کنکور … )؟
سرتان را درد نیاورم. مردم کردستان به غایت نایس و خوشحالند. از نظر عقاید مذهبی کاملن معتدل و منطقیند. اگر سر به سرشان نگذارید، از مردم تهران مثلن، بیشتر به این آب و خاک محبت دارند.
کردستان پاشنه آشیل ایران است؟ بله (مراجعه شود به میزان نسبی پرداختن شبکههای خارجیِ فارسی زبان به اخبار کردستان.). داعشیهای چند روز پیش از کردستان بودند؟ بله. مردم کردستان از اوضاعشان ناراضی هستند؟ بله. اما خواستههای قاطبهی جمعیت کردستان معقول، منطقی و قابل حصول است و با اتخاذ چند تصمیم شجاعانه و رده بالا، میتوان این قوم عزیز، خوشقلب، صمیمی، پرشور و نشاط، فداکار و شجاع را از آن مرزها، از آن گوشه موشهها ورداشت و توی قلب ایران جای داد. درست عین کاری که میشود با ترکهای عزیز و باهوش انجام داد و با تمام بقیهی قومیتها و نژادها و مذاهب ایرانِ رنگارنگ.
علاوه بر این، در لایهی اجتماعی هم همهی ما باید کمک کنیم این دیدگاهِ به شدت غلط در مورد کردستان و سیستانوبلوچستان از ذهنها رخت بربندد.
کردستان عزیز را دو دستی تحویل بیگانهها ندهیم و ایران را با دست خودمان تکهتکه نکنیم. همین.
پینوشت: راستش را بگویم. عذاب وجدان دارم. باید سر فرصت از موارد متعددی بنویسم که دیدهام که شیعه و سنی چهقدر محترمانه و دوستانه به عقاید همدیگر احترام کردهاند.
من هم تو این شهر سکولار بزرگ شدم و از قضا، مذهبی که بهم به ارث رسیده و خودمم تو انتخابش هیچ نقشی نداشتم، تشیع بوده. من اصلا ادم مذهبی نیستم. متدین هم نیستم خیلی. اما تجربیات من خیلی با تجربیات تو متفاوته. من خیلی خیلی خیلی کم برای زبون مادریم یا مذهبم مسخره شدم. در حدی کم که فقط دو یا سه موردشو به صورت کاملا مبهم یادم میاد.
یادمه، دبیر درس عقیدتی (که دینی خونده میشه) دوم دبیرستانمون، شیعه مذهب بود. جلسه اول چنان جو منفی تو کلاس ایجاد کرد که بیست نفر با نفرت تمام، با نفرتی تاریخی، با نفرتی موروثی نگاهش میکردن، چون ترجیح داده بود به برتری های تشیع در جلسه اول تاکید کنه.
دانشگاه که رفتم، باید خوابگاه می موندم. اتاق ما هشت نفره بود. خب شب اول و معارفه و منی که گفتم از سنندج اومدم ولبخندایی که رو لب بچه ها خشک شد(به همین شدت) و منی که تصمیم گرفتم بازیشون بدم. هرچی از مذهبم پرسیدن (که البته ربطی هم بهشون نداشت) با اصرار تمام گفتم که هیچ فرقی نمیکنه، من فقط مسلمونم. نه شیعه م نه سنی. وحشت برشون داشت. فکر میکردن من سنی م. واکنش رفتاریشون؟
از غذایی که بهشون تعارف میکردم، نمیخوردن. بحثای عقیدتی راه مینداختن، میگفتن وااای سنندجیا چقد بدن، خشنن، اینا همه شون کومله ای هستن، پژاکن. و من سکوت میکردم. و سعی میکردم که هیچی نفهمن.
یه روزی که خیلی حالم بد بود، بازی رو یادم رفت، جلوشون نماز خوندم. و فکر میکنی چی شد؟
اومدن از من عذرخواهی کردن
باهام مهربون شدن
چون نماز من، نماز اهل تشیع بود.
تو اون مدت خیلی اذیتم کرده بودن، به دل نگرفته بودم، اما این تجربه اخر رو نتونستم به دل نگیرم
گویا ملاک خوبی و بدی ادمهای اطراف ما، مذهب موروثی شونه. نه هر چیز دیگه ای.
ممنونم که این کامنت رو گذاشتی. بخشی از عذاب وجدانی که داشتم از دوشم برداشته شد.
یه جا شنیدم که وقتی به یه دورهی خاص از زندگیمون نگاه میکنیم، همیشه بدترین و بهترین تجربیات تو ذهنمون مرور میشه. اون چیزایی که من نوشتم، بدترین تجربیاتم بود. و در تأیید حرف تو باید بگم من هم توی سنندج تجربیات بد زیادی نداشتم اما نمیتونم وجود داشتنشون رو انکار کنم.
سلام مطلب جالبی بود
من هم چند خطی نوشتم در مورد کردستان که شاید خوندنش بد نباشه
https://goo.gl/ec1Irb
—————————
تو این چند سال هیچ ملتی به اندازه کردها از داعش لطمه ندیده خصوصا در عراق و سوریه و من زمانی که در عراق بودم شاهد آوارگی و مصیبتی بودم که داعش در آن منطقه راه انداخته بود و البته اغراق نیست اگر بگم کردها خیلی محکمتر از دولتهای دیگه جلو داعش ایستاده اند چه در عراق و چه در سوریه و بزرگترین شکستها را در رقه و کوبانی و موصل از کردها خورده اند.
سلام فواد جان.
با اینکه وبلاگت رو دنبال میکنم و نوشتههات رو مرتب میخونم، اون مطلب رو ندیده بودم. ممنون بابت لینک دادن.
همینطور خیلی خوب شد که در مورد مبارزه کردها با داعش نوشتی. اتفاقن بعد از تموم شدن این نوشته، داشتم فکر میکردم که کاش به این موضوع هم اشارهای میکردم.
سینا جان لذت بردم از خوندن حرفات
نکته ای که دوست داشتم بهش اشاره کنم رو فواد گفت. کردها به نظر میاد که بزرگترین دشمن داعش در منطقه باشند و داعش بزرگترین ضربه را هم از کردهای ترکیه و سوریه خورده.
بعضی ها فکر می کنند که حکومت ایران دشمن اصلی داعش هست چون در سوریه حضور نظامی داره اما ایران از سه سال قبل از پیداش داعش اونجا بوده و بیشتر با گروهای دیگه از جمله جیش الحر درگیر بوده و کمترین درگیری رو با داعش داشته.
از طرفی داعش از تمام ملیتهای دنیا از جمله ژاپنی و بلژیکی و آمریکای و کردها و … عضو داره.
از طرفی کردها از مذاهب مختلف هستند: سنی، شیعه، ایزدی، یهودی (از جمله 300 هزار نفری که در اسرائیل ساکن هستند) و…
اینکه چون در فلان عملیات، کسی که فلان عملیات را در پاریس یا تهران انجام داد، ژاپنی یا کرد ایرانی بوده را جوری که دلمان میخواهد تفسیر کنیم، فقط نشانه کم سوادی خودمان است. همانطور که اگه ترک ها را به این دلیل که ترکیه یکی از حامیان اصلی داعش بوده را اینگونه تفسیر کنیم.
نکته آخری که دوست داشتم اشاره کنم اینه که من در تهران آدمهایی رو دیده ام که تفکرات و حتی اعمالشون بسیار شبیه به داعش هست اما شیعه هستند (و شغلشون هم شبیه به شغل اونهاست اما به شکل سیستماتیک و پنهان ) و همیشه برام سوال هست که چطوری تندروهای شیعه و سنی و کلا هر ایدئولوژی دیگری میتونند انقدر شبیه هم باشند. به نظرم جواب این سوال رو باید از یه روانشناس گرفت:
فیلیپ زیمباردو : چگونه افرادعادی جامعه به یک بیدادگر یا یک قهرمان تبدیل می شوند ؟!
https://www.ted.com/talks/philip_zimbardo_on_the_psychology_of_evil?language=fa
مرسی هیوا جان.
در مورد درستی حرفهات اپسیلونی تردید ندارم (همهی حرفهات به جز اونجا که نوشتی تمام ملیتهای دنیا از جمله کردها… نمیدونم کرد یا ترک یا عرب رو میتونیم ملیت خطاب کنیم یانه.). اون فیلم تد رو هم حتمن میبینم. مرسی.
ممنون از لطفت
منظور من هوموسیپین هایی بود که کردی حرف میزنن. در مورد تعریف و مفهوم کلمه هایی مثل ملت و امت و قوم و … سواد ندارم.
من هم سواد ندارم. فواد زحمت کشیده و از ویکیپدیا معنی کلمه “ملت” رو پیدا کرده.
منتها حتا بعد از خوندن اون توضیحات هم همچنان اصرار دارم بهتره از کلمههای حساسیتزا استفاده نکنیم. خصوصن که این روزا داریم خبرهایی میشنویم از همهپرسی استقلال کردستان عراق.
نعریف ویگی پدیا از واژه ی Nation :
A nation (from Latin: natio, “people, tribe, kin, genus, class, flock”) is a large group or collective of people with common characteristics attributed to them — including language, traditions, mores (customs), habitus (habits), and ethnicity. By comparison, a nation is more impersonal, abstract, and overtly political than an ethnic group. It is a cultural-political community that has become conscious of its autonomy, unity, and particular interests.[1]
Ernest Renan’s What is a Nation? (1882) declares that “race is confused with nation and a sovereignty analogous to that of really existing peoples is attributed to ethnographic or, rather linguistic groups”, and “The truth is that there is no pure race and that to make politics depend upon ethnographic analysis is to surrender it to a chimera”, echoing a sentiment of civic nationalism. He also claims that a nation is not formed on the basis of dynasty, language, religion, geography, or shared interests. Rather, “A nation is a soul, a spiritual principle. Two things, which in truth are but one, constitute this soul or spiritual principle. One lies in the past, one in the present. One is the possession in common of a rich legacy of memories; the other is present-day consent, the desire to live together, the will to perpetuate the value of the heritage that one has received in an undivided form”, emphasizing the democratic and historical aspects of what constitutes a nation, although, “Forgetting, I would even go so far as to say historical error, is a crucial factor in the creation of a nation”. “A nation is therefore a large-scale solidarity”, which he famously said is reaffirmed in a “daily plebiscite”.[2]
ممنون
سینا جان م
من یه کردم از نوع شیعه اش البته چیزی که به اون پرداختی شاید خیلی ریشه ای تر از اینها باشه و فکر میکنم کاش لااقل یه بار برای همیشه این بحث ها و تقابلهای کرد و فارس و شیعه و سنی تموم بشه راجع به ترکها اینجوری نیست اونا انگار جزو کشورن و کردها نیستن . این وسط آدم نمیدونه حق رو به کی بده مثلا راجع به حوادث پاوه و کومله و دموکرات، من از زبان راویانی که اونجابودن بخصوص خانوم هایی که پرستاربودن و بهشون کاملا اعتماد دارم.روایتهای متفاوتی با بسیاری از دوستان کرد اهل پاوه میشنیدم و حساسیتی که دوستان پاوه ای به چمران داشتن و…من مطالعه ای تو این زمینه نداشتم. و نمیدونم کی درست میگه…این بحث پاوه همچنان ناتمامه…
اما باید بگم خود کردهای سنندج هم رفتارهایی داشتن که یه جورایی میشه گفت من رو به عنوان یه شهروند ایرانی ناامید میکنه ازونا. تو بحث انتخابات دوستان نزدیک کرد من بسیار شبیه اپوزیسیون ها رفتار می کردن هرچند البته آمار مشارکت کردستان بسیاربالابود و جزو شهرهای اول بود کلا میخوام بگم این تغییرات باید دو طرفه باشه من فکر میکنم چیزی شبیه یه کینه یا زخم قدیمیه توی کردها این اختلافات درست و غلطش رو نمیدونم.
و البته میخوام بگم این آزار و اذیت ها که تو ازونا گفتی اینروزها خیلی کم شده شاید بشه گفت یه دلیلش کمرنگ شدن مذهب هستش. یا شخصی شدن اون یه دوست کرد شیعه ای ام با یه کرد سنی ازدواج کردند پدر دختر شیعه بسیار مذهبی و به شدت مخالف بود خواهر دختر گفت به پدرم گفتم این دوتا هیچکدوم سرشون رو مهر نرفته شما خودتو اذیت نکن.
خونواده من با خونواده های سنی زیادی ارتباط داره و تنها چیزی که هیچوقت راجع بهش بحث نکردیم همین شیعه و سنیه فکر میکنم ایناخیلی داره کمرنگ میشه و جای خوشحالی داره…لااقل ما بین خودمون به صلح برسیم تاثیرش تو سطح ملی هم دیده میشه.
معصومهی عزیز صحبتهای شما رو خوندم. من هم اختلافات رو از همین زاویه میبینم.
بارها شده وقتی توی جمعهایی بودم که همهی دوستام کرد بودن، به شدت ازشون انتقاد کردم. اما فکر میکنم اونها هم حرفهای شنیدنیای دارن که باید به سهم خودم به گوش بقیه برسونم. در واقع هر وقت بحث شیعه و سنی یا کرد و فارس میشه، بسته به اینکه مخاطب کرد باشه یا فارس، من در طرف مقابل وامیستم و باهاش دعوا میکنم :))
من هم مثل شما فکر میکنم این اختلافات (مثل همهی بقیهی اختلافهایی که الآن توی ذهن دارم.) ریشهی دو طرفه داره. خود کردها هم گاهی اوقات تلاشی نمیکنن که هضم بشن توی بقیهی جمعیت کشور؛ این درسته. به هر دو طرف نقد وارده خلاصه.
ایشالا همه کمک میکنیم به مرور ذهنیتها عوض شه.
من برگشتم جوابت به کامنتم رو بخونم، بقیه کامنت ها رو هم خوندم و خاطره جالبی یادم اومد.
من رو توی دانشگاه کرد حساب میکردن،
یه روز که بعد از مدتها با یکی از بچه های انجمن نشستیم سر یه نهار صمیمی خیلی صحبت کردیم، چیز جالبی بهم گفت که هیچ وقت یادم نمیره… درواقع دو نکته رو گفت:
شما کردها خیلی خودتون رو از جامعه هایی که توش اکثریت نیستین جدا میکنین، خیلی منزوی میشین، اما وقتی از لاک انزواتون میاین بیرون، میشین تاثیر گذار ترین ادمای جامعه… چرا اینطوریه؟
همچنین گفت: مخصوصا خانومای کرد.
این دیدش خیلی برای من جذاب بود. من به عنوان کسی که تا بیشتر عمرش رو توی سنندج زندگی کرده نتونسته بودم این نکته رو ببینم.
با یکی از دوستام که کرد هست و دوره کارشناسیش رو تو مشهد گذرونده دیدگاه این دوستم رو در میون گذاشتم
و اون هم از تجربه مشابهی حرف زد.
شاید بهتره که کرد ها کم کم راهشون رو به جامعه تصمیم گیرنده کشورمون باز کنن، و این یعنی… بهتره که راهش رو پیدا کنن.
از بچگی در تهران بزرگ شدن، دوستان مختلف از مذاهب مختلف داشتن، حسین آقا دریانی رو بهترین کاسب محل دونستن ، با مش قاسم ته کوچه آش دوغ خوردن ، دوست کورد و ترک و عراقی و افغانی و غیره داشتن به من یاد داده که آدمارو جدا از قومیت و مذهبشون قضاوت کنم. برای من هر کی تو ایران زندگی میکرد یه ایرانی بود . تهران و سالهاست اقوام ترکی دارن میچرخونن. اینقدر که ترک تو تهران هست فارس نیست. اینا که میگم شعار نیست واقعا باورهایی هست که من باهاش بزرگ شدم و چیزهایی هستن که دیدم، برای من و خیلیا مثل من ایران اصلا بدون کوردها معنا نداره. کوردها، لرها. لک ها جزو اصیلترین اقوام ایرانی هستن ولی یه سوال همش تو ذهن من هست و شاید همین سوال من رو به این صفحه آورده. چرا ترک ها و کوردهای عزیز با تمام دولت ها و حکومت ها مشکل داشتن و دارن؟ با پهلوی ها مشکل داشتن با جمهوری اسلامی مشکل دارن؟ آیا فقط مساله زبان و دین هست؟
اگه مساله زبان هست که لک ها و لرها هم زبانهاشون زبان رسمی کشور نیست؟ اگه مساله دین هست که زرتشتی ها بیشتر از هر کس دیگه ای در کشور آب و اجدادشان آزار دیدن؟ اگه مساله وضعیت اقتصادی هست که اوضاع کل کشور خرابه و اعراب عزیز خوزستان سالهاست در مضیقه هستن، واقعا برام سوال هست، مشکل دقیقا چیه؟ همه دولتها و حکومتها که نمیشه با یکسری اقوام از سر ناسازگاری در بیان، واقعا مشکل تاریخی و اصلی و ریشه ای چیه؟
سلام زهرای عزیز. مرسی بابت پیامت. فکر میکنم خیلی دیر باشه برای جواب دادن و امیدی هم ندارم که بخونی.
واقعیت اینه که این روزها ذهن من درگیر این موضوع نیست و جواب آماده ای برای سوالت ندارم. اما فکر میکنم دلایل پررنگ شدن زمینه های فکری جدایی طلبانه در بین بخشی از کردها، ترک ها و اعراب ایران رو میشه در این چند بند خلاصه کرد:
1. تضعیف برند ایران و ایرانی در جهان باعث شده افراد از تعریف خودشون به عنوان یک ترک، عرب یا کرد احساس بهتری بگیرن.
2. زمینه های مذهبی و تاکید بر حکومت شیعه، حلال شیعی، ملت امام زمان و مفاهیمی از این دست به اقوام سنی مذهب ایرانی حس غربت و بیگانگی داده.
3. کم توجهی ملموس به مناطق حاشیه ای و ناعدالتی نسبت به بعضی اقوام در تقسیم منابع و ظرفیت های کشور به کردها و اعراب حس شهروند درجه دوم بودن داده.
4. اتفاقات تاریخی از جمله کشتار مردم سنندج سینه به سینه نقل شده. مردم توانایی گذشت ندارن و حکومت هم تلاشی در راستای حل و فصل این عقده ها نکرده.