1. اینکه آدم برای موضوعات یا مشکلات مختلف برنامه و راه حل داشته باشد، خیلی خوب است. اما خیلی اوقات همینکه اهمیت فلان موضوع یا مشکل توی ذهن نقش ببندد، کمک زیادی میکند؛ همینکه شما بدانید فلان issue هم مطرح است و وجود دارد، حتا اگر براش approach مشخصی نداشته باشید، میتواند مفید باشد. از خودم مثال بیاورم که وقتی وارد دانشگاه شدم، موضوعی تحت عنوان “ارتباط گرفتن با بچهها” و اهمیتش و میزان کمکی که میتواند در رشد شخصیتی یا درسی یا کاری من داشته باشد، اساسن برام مطرح نبود. بعدها با خودم میگفتم که ای کاش فقط یک نفر یکبار به من میگفت: “دوست شدن با بچهها مهم است، ازش غفلت نکن.”
2. از قدیم دور و ور خودم بچههای سادهدل و دلپاک زیادی داشتهام. بچههایی که به موقع درس میخوانند و به حرف بزرگترها گوش میدهند. نمازشان را میخوانند و مادرشان آنها را دوست دارد؛ پس خدا هم آنها را دوست دارد. و بنابراین کافیست حواسشان باشد که نمرههاشان هم بیست شود تا استادشان هم ازشان راضی باشد. کار هم پیدا میشود. جفت ایدهآل هم از راه میرسد. به هر حال همه عالم حواسشان به همچه پسر/دختر دسته گلی هست و خواهد بود.
3. توی مدت کمی که اینور و آنور کار کردهام، نقطه مقابل این ماجرا را هم دیدهام. آدمهایی که موقعیتهای کاری خوب را تصاحب میکنند، عاملتر هستند و مهارتهای دیگری را توی خودشان پرورش دادهاند. خوب حرف میزنند. به کم قانع نمیشوند. حواسشان به همه چیز هست و احساس نمیکنند تنها وظیفهشان این است که باید کار خودشان را بی عیب و نقص انجام دهند. آنها میدانند که باید دل مدیرشان را هم به دست بیاورند. میدانند توی توطئهچینیهای همکارها چگونه موضع بگیرند. بلدند که نباید زیادی خودنمایی کنند چون این کار موجب راه اندازی توطئههای جدید میشود. آنها خودشان و مهارتهاشان را خوب پرزنت میکنند. مذاکره بلدند. چشم گفتن بلدند. بلدند لباس مناسب بپوشند و میدانند با همکاران تا چه حدی بگو بخند داشته باشند. و نهایتن مسئولیتپذیرند. جالب اینکه آنها توی سایر جنبههای زندگی هم برندهاند. به نظر میرسد ازدواجهای موفقتری دارند. به نظر میرسد توی 40 سالگی حساب بانکی پر و پیمانتری دارند و ماشین باکیفیتتری سوار میشوند. با فرزندانشان هم روابط بهتری دارند و آنها را سالمتر بار میآورند.
4. در ادامه با مثال توضیح میدهم که منظورم از مهارتهای نامرئی دقیقن چه مهارتهاییست. اما قبل از آن میخواهم کمی بیشتر در مورد اهمیتشان حرف بزنم. مهارتهای نامرئی همان مهارتهایی هستند که ما بچههای خوب و خوش قلب ازشان غفلت میکنیم. مهارتهایی هستند که چون نمیتوانیم توی رزومهمان بنویسیمشان، فکر میکنیم که مهم نیستند. گاهی هم حتا از وجودشان بیاطلاع هستیم. فکر میکنم میزان موفقیت انسانها بیشتر از اینکه به رزومه حرفهایشان وابسته باشد، به رزومه نامرئیشان وابسته است؛ البته اگر به من ایراد نگیرید که اول باید “موفقیت” را تعریف کنی.
بگذارید اینجوری توضیح دهم: “من توی 23 سالگی، با مشاهده اتفاقات جاری زندگیم، دارم فکر میکنم که 20 سال بعد تعداد صفرهای حساب بانکیم و محل کار کردنم و مدل ماشینم و میزان رشد و آگاهی بچههام و کیفیت روابط خونوادگیم و میزان اثر گذاریم توی اجتماع و توی یک کلمه کل شئون زندگیم بیشتر از هر چیزی توسط مهارتهای نامرئیم تعیین میشوند. بالاتر از رزومهی تحصیلی و رزومهی کاری و نرم افزارهایی که یاد گرفتهام و یاد میگیرم، این مهارتهای نامرئیم هستند که کیفیت زندگی من و اطرافیانم را تعیین میکنند.”
5. مهارتهای نامرئی مهارتهایی هستند که لزومن قابل اندازه گرفتن نیستند. معمولن با مدرک و گواهینامه و غیره و ذلک قابل اعتبارسنجی نیستند. توی رزومه قید نمیشودند و کسی بابتشان مستقیمن به شما پول نمیدهد. مهارتهایی مثل توانایی گوش کردن؛ توانایی صحبت کردن؛ مذاکره؛ استدلال منطقی و اقناع مخاطب؛ مهارت یادگیری؛ تفکر سیستمی؛ تمرکز کردن؛ شوخ طبعی؛ آداب غذا خوردن؛ توانایی مدیریت دخل و خرج و پسانداز کردن؛ حفظ حریم خصوصی؛ عدم تعادل در زندگی؛ مهارت کتاب خواندن؛ شخصیتشناسی؛ مهارت فیدبک گرفتن از دیگران و فیدبک دادن به دیگران؛ مهارت فیدبک دادن به خود؛ نه گفتن؛ مهارت خودشناسی؛ مهارت دوست بودن و حرف زدن با خود؛ مهارت دقت در استفاده از کلمات؛ مهارت لذت بردن از زندگی؛ مدیریت روابط اجتماعی و خانوادگی؛ معاشقه کردن؛ مهارت جستوجو کردن در گوگل؛ مهارت تصمیمگیری و مهارت ارائه دادن محصول تنها قسمتی بسیار کوچکی از مهارتهای نامرئی هستند که میتوان بهشان اشاره کرد و ازشان نام برد. قسمت بزرگتری از مهارتهای نامرئی اما، آنقدر نامرئیند که از وجودشان خبر نداریم و یا اگر داریم، براشان اسم نداریم.
6. لغت مهارت را هشیارانه انتخاب کردهام. میتوانستم بگویم استعدادهای نامرئی. اما اینکار را نکردم چون به نظرم اینها بیشتر از آنکه از جنس استعداد باشند، مهارت هستند و قابل یادگیری و تقویت کردنند. من هم دارم یادشان میگیرم. میتوانید براشان کتاب بخوانید یا از منابع آنلاین استفاده کنید (من برای نمونه چندتا لینک دادهام و شما با جستوجوی ساده لینکهای بیشتری پیدا میکنید.)؛ میتوانید اینها را توی رفتار دور و وریهایِ موفقتان جستوجو کنید و از آنها یاد بگیرد؛ یا ممکن است بخواهید از کسی در موردشان بپرسید. به هر حال تمام آنچه که من میخواستم بگویم همینجا تمام میشود. میخواستم صرفن به خودم و به شما یادآوری کنم که اینها وجود دارند و مهم هستند. همین آگاهی اگر حفظ شود، به نظرم، کلی روی طرز نگاه ما به اتفاقات و تصمیمات طول روزمان تأثیر میگذراد.
جمله انتهایی پاراگراف اولت رو یک بار دیگه بخون و به ساعت ها چت در یاهو فکر کن
یاد یه جمله تکراری نیفتادی؟ :))
لاکن، مهم این است که باید مسیر خودت رو طی میکردی 🙂
بهم گفته بودی این جمله رو ؟ :)) یادم نمیاد. با این حساب باید بنویسم: “کاش آن وقتی که بهم گفتند دوست شدن با بچهها مهم است، میفهمیدم و گوش میکردم.” :))