دروغ گفتن یا معکوس جلوه دادن وقایع و اخبار، در رسانهها و شبکههای تلویزیونی، در اخلاق وظیفهگرایانه به سادگی قابل توجیه کردن نیست. اما از نقطه نظر نتیجهگرایانه میشد فهمید که افرادی بتوانند از وارونه جلوه دادن یا دخل و تصرف کردن در جزئیات بعضی خبرها دفاع بکنند. میشد درک کرد که افراد یا گروهها یا حکومتهایی ذهن مخاطبان خود را هدف بگیرند و با توجیهاتی و به دلیل مصالحی وقایع را آنطور که خودشان میپسندند، به مغز ایشان بخورانند.
به نظر میرسد با تنوع پیدا کردن رسانهها و افزایش تعداد شبکهها، رسانههای باهوش به سمت روشهای زیرکانهتری سوق پیدا کردند. آنها آموختند که اثرگذاری روی مخاطبانشان را از طریق تغییر در کلمات، چینش ترتیب اخبار، گزینش اخبار، جزئیات بصری، زاویه دوربین و ریزهکاریهای دیگری که در تخصص من و شما نیست، دنبال کنند. با تردید میتوان گفت که این روشها از راهکارهای قرون وسطایی مبتنی بر تحریف اصل خبر، اثرگذاری کمتری دارند؛ بگذریم از اینکه امروزه تعدد منابع خبری اصل روشهای مبتنی بر تحریف صریح اخبار را زیر سوال برده است.
با اینحال حتا تا چند سال قبلتر هم میشد درک کرد تصمیمگیران و سیاستگذارانی را که در یک جامعه بسته، با ممنوع اعلام کردن و به تعطیلی کشاندن رسانهها یا روزنامهها یا وبسایتهای نامطلوب، به خودشان زحمت فکر کردن و دقیق شدن در ریزهکاریها را ندهند و برای القای پیامهای خود از روشهای قرون وسطایی استفاده کنند.
اما با ظهور شبکههای اجتماعی و افزایش ضریب نفوذ اینترنت، این دو فرصت طلایی برای ملتهای هوشیار، عملن تمام بهانههای قبلی برای تحریف اصل اخبار و اتفاقات، وجاهت خود را از دست دادهاند. اگر سابقن افرادی استدلال میکردند که به هرحال درصدی از مخاطبان ما از سایر رسانهها استفاده نمیکنند و ما میتوانیم تنها خوراک خبری آنها را آنطور که خودمان میپسندیم تهیه کنیم، با ظهور شبکههای اجتماعی و شیوع ابزارهای دیجیتال توجیبی، این منطق دیگر جز به یک شوخی مسخره نمیماند. امروزه اخبار و رویدادها به سرعت در شبکههای اجتماعی هلاجی میشوند و توی تک تک خانهها و محافل نفوذ میکنند. در این دنیای به هم پیوسته در کمتر از چند ساعت هرگونه تحریف یا وارونگی در اخبار چنان هویدا میشود که قویترین انگیزهها برای تحریف اخبار را از بین میبرد.
متأسفانه هر روز میبینیم که تعداد مخاطبان صدا و سیما ی ملی که 0.7 درصد از بودجه عمومی دولت را حرام میکند، در حال کاهش یافتن است. همینطور سرعت اثرگذاری فیدبکهای عمومی روی سیاستهای صدا و سیما بسیار کند است و احتمالن تا مسئولان و سیاستگذاران به خودشان بیایند، همین مخاطبان کنونی را هم دو دستی تحویل رسانههای خارجی میدهند.
با قلبی دردناک باید بگوییم که ارزش شدن رفتارهای ریاکارانه، به چنان سازمان ثقیل و عریض و طویلی اجازه نمیدهد تا خود را بهروزرسانی کند. بخش خبری 20:30 نمونه خوبیست. در سالهای گذشته شاهد این بودیم که در این بخش خبری -شاید برای اولین بار- به جزئیاتی توجه شد که پیش از این نمونههایش را به خاطر نداشتیم. هویت بخشی به خبرنگارها، استفاده از لحنهای خنثی، توجه به جلب اعتماد مخاطب و … این بخش خبری را به یکی از بخشهای خبری جذاب تبدیل کرده بود. با این حال خیلی زود تفکر آنان که صراحتن اخبار را وارونه میکردند و با اینکار برادریشان را به مسئولان بالادستی اثبات میکردند، 20:30 را هم تسخیر کرد تا همین قدم نصفه نیمه در راستای جلب اعتماد عمومی هم روی هوا بماند و هرگز به زمین نرسد.
متأسفانه کار به جایی رسیده که سیاستمداران و مسئولان رده بالای مملکت هم برای ابراز همدردی با مردم و جلب نظر و رأی آنها به راحتی به این رسانهها انتقاد میکنند. غافل از اینکه ادامهی این وضعیت ممکن است تکیهگاههای خودشان را هم به لرزه بیندازند. در یک اشتباه استراتژیک صدا و سیما به عنوان صدای حکومت القا شده است. در همین حال چنان که رفت، این رسانه به طرز ناشیانهای نماد دروغپردازی و شیوع بیاعتمادی شده است. نتیجهی این موضوع چیزی جز تقابل حکومت و مردم و افزایش بیاعتمادی و دلسردی نخواهد بود. مخصوصن حالا که به وسیلهی شبکههای پر سرعتِ در هم تنیدهی ارتباطاتِ اجتماعیِ اینترنتی، این روند شتاب بیشتری به خود گرفته است، لازم است کسانی چندتایی کشیده درست و حسابی به سیاستگذاران و برنامهریزان بزنند تا شاید از خواب خوش خویش بیدار شوند و ببینند که دارند به کدام بیراهه میرانند.