انبار باروت

انگار که روی انبار باروت نشسته‌ایم. شاید بخواهید بگویید که به‌تر است بعضی حرف‌ها را توی دل خودمان نگه‌داریم و با تکرار معضلات و دغدغه‌های کشور، به هم‌دیگر حس بد ندهیم و حساسیت‌ها را بالا نبریم. من اما پیش‌نهاد دیگری دارم.

برای این‌که بتوانیم تشخیص بدهیم که اوضاع کشورمان چه‌قدر شکننده است، لازم نیست حتمن درس اقتصاد خوانده باشیم یا به علوم سیاسی مسلط باشیم؛ لازم نیست توی دانش‌گاه جامعه شناسی درس بدهیم و یا حتمن سرهنگ ارتش باشیم تا عمق نگرانی را درک کنیم.

کافی‌ست به قیمت سکه و دلار نگاه کنیم و نیز به تصمیماتی که مسئولان برای مقابله با هیجانات بازار اتخاذ می‌کنند. حتا نمی‌خواهم استدلال کنم که بازار زودتر از بقیه حوزه‌ها از وضعیت باخبر می‌شود و این نوسانات را نشانه‌ای بگیرم برای تزلزل شرایط. چرا که هیجان بازار خودش فی نفسه و بدون هیچ عامل خارجی دیگری می‌تواند موجب هیجان بیش‌تر و نوسان بیش‌تر و شکنندگی شود.

در دنیایی که ما داریم توش زندگی می‌کنیم، برای حکومت‌ها بی‌اعتمادی، نگرانی عمومی و دل‌سردی مردم از شنیده شدن صدای‌شان، خطرناک‌تر از جنگ خارجی، بی‌کفایتی سیاسی و مشکلات واقعی اقتصادی‌ است. وقتی جامعه احساس کند که کشور در سراشیبی افتاده، فارغ از این‌که این احساس دلیل مستقلی داشته باشد یا نداشته باشد، خود همین احساس، خودش به تنهایی، می‌تواند کشور را در سراشیبی بیندازد.

از همان روزی که بی بی سی فارسی با پوشش زنده مراسم تحلیف اوباما اعلام مو‌جودیت کرد، باید می‌دانستیم که داریم توی سراشیبی می‌افتیم. تعجب من از این است که مسئولین هم اتفاقن خیلی زود متوجه اهمیت این اعلام موجودیت شدند. افسوس که تنها موضع‌گیری کردند و گفتند بی بی سی بد است به حرف‌هاش گوش ندهید و باز مسئولیت را به دوش مردم انداختند.

سردبیر فرهیخته سایت عصر ایران _که اخلاق‌مدارترین وب‌سایت خبری فارسی زبانی‌ست که من می‌شناسم_ چندی پیش بیست و یک چالش پیش روی کشور را برشمرده بود _و البته از خیلی‌های دیگر هم چشم‌پوشی کرده بود._ موضوعاتی مثل ورود بانوان به استادیوم‌ها، حجاب، بحران آب، فساد اداری، سانسورهای صدا و سیما، حقوق اقلیت‌ها و حقوق‌های نجومی و … در شرایطی برای مردم ایران تبدیل به دغدغه جدی و مطالبه تراز اول شده‌اند که حاکمیت هنوز از صداقت و چالاکی کافی برای حل آن‌ها برخوردار نیست.

بخوانید: صدا و سیما و لزوم تجدیدنظر فوری در سیاست‌های خبری

همه این‌ها در شرایطی تبدیل به دغدغه روز و شب بدنه اجتماع شده‌اند، که مسائل جدی‌تری مثل اثرات تحریم‌ها، انزوای بین‌المللی، ورود سیل فارغ التحصیلان دهه شصتی به بازار کار و تحزب، آن‌چنان حادند که حل کردن‌شان به سال‌ها زمان نیاز دارد.

هر چند روز یک‌بار و به کمک شبکه‌های اجتماعی و کار رسانه‌ای حرفه‌ای شبکه‌هایی مثل بی بی سی، خواسته جدیدی از بدنه اجتماع سر بر می‌آورد. این در حالی‌ست که حکومت حتا در حل و فصل کردن ساده‌ترین مطالبات مثل نمایش آلات موسیقی در صدا و سیما بسیار محافظه‌کارانه، دست به عصا و کند عمل می‌کند.

اگر از من می‌پرسید، می‌گویم ما بازی خورده‌ایم. رابطه مردم و حکومت از شکاف گذشته و به مرز تقابل نزدیک می‌شود. مردم هر روز نا امیدتر از دیروز اخبار را دنبال می‌کنند. این جمله دو تا گزاره منفی دارد. اولن مردم هر روز نا امیدتر می‌شوند و دومن اخبار را دنبال می‌کنند. میزان حساسیت مردم نسبت به اخبار به شدت بالاست. مردم حریصانه اخبار را _که اکثرن هم منفی هستند_ دنبال می‌کنند. کاش کسی بررسی می‌کرد ببیند آیا در سایر کشورها هم تعداد زیادی از پر بازدیدترین وبسایت‌ها وبسایت‌های خبری هستند یا نه.

در چنین شرایطی انجام وظیفه قشر روشن‌فکر حائز اهمیت است. وقتی شکاف بین حکومت و ملت در حال افزایش است، این قشر روشن‌فکر و دانش‌جو و کتاب‌خوان است که باید دست این دو تا را بگیرد و توی دست هم بگذارد. به لطف تصمیم‌گیری‌های مسئولین، انتقاد کردن و غر زدن ساده‌ترین کاری‌ست که امروزه یک ایرانی می‌تواند بکند. به نظر من قشر روشن‌فکر مسئول است تا با طرح کردن تعداد کمی از چالش‌های پیش‌رو، اولن اعتماد بدنه جامعه را به دست بیاورد و در گام بعدی با موضع‌گیری‌های به موقع به جامعه نشان بدهد که هنوز به حاکمیت و مسئولین اعتماد دارد.

یک مثال خوب به نظر من، زلزله کرمانشاه است. آن‌ بخش از منورالفکرها و سلبریتی‌هایی که حساب شخصی اعلام کردند و خواسته یا ناخواسته مشروعیت نهادهایی مثل حلال احمر را زیر سوال بردند، به نظرم بزرگ‌ترین اشتباه را مرتکب شدند. روشن‌فکر نباید توی این بازی بیفتد.

آخرین چیزی که دوست دارم اضافه کنم، این است که این بی‌اعتمادی دوسویه است. حاکمیت هم به شدت نسبت به مردم بدبین است. فیلترینگ و سانسور و محافظه‌کاری افراطی نمونه‌اش. این‌که دلیل‌ش چیست و این‌که آیا از حکومت انتظار نمی‌رود مسلط‌تر از این‌ها رفتار کند، سوال‌های درجه دوم است. مسأله درجه اول و خبر بد در حال حاضر این است که همین قشر روشن‌فکر وظیفه دارد اعتماد حکومت را هم نسبت به مردم جلب کند.

آیا جامعه روشن‌فکری ما این آمادگی را دارد؟ آیا می‌توانیم خیلی آرام و با دست خودمان باروت‌های توی انبار را تخلیه کنیم یا آن‌قدر معطل می‌کنیم تا همه با هم برویم روی هوا؟

2+

صدا و سیما و لزوم تجدیدنظر فوری در سیاست‌های خبری

دروغ گفتن یا معکوس جلوه دادن وقایع و اخبار، در رسانه‌ها و شبکه‌های تلویزیونی، در اخلاق وظیفه‌گرایانه به سادگی قابل توجیه کردن نیست. اما از نقطه نظر نتیجه‌گرایانه می‌شد فهمید که افرادی بتوانند از وارونه جلوه دادن یا دخل و تصرف کردن در جزئیات بعضی خبرها دفاع بکنند. می‌شد درک کرد که افراد یا گروه‌ها یا حکومت‌هایی ذهن مخاطبان خود را هدف بگیرند و با توجیهاتی و به دلیل مصالحی وقایع را آن‌طور که خودشان می‌پسندند، به مغز ایشان بخورانند.

به نظر می‌رسد با تنوع پیدا کردن رسانه‌ها و افزایش تعداد شبکه‌ها، رسانه‌های باهوش به سمت روش‌های زیرکانه‌تری سوق پیدا کردند. آن‌ها آموختند که اثرگذاری روی مخاطبان‌شان را از طریق تغییر در کلمات، چینش ترتیب اخبار، گزینش اخبار، جزئیات بصری، زاویه دوربین و ریزه‌کاری‌های دیگری که در تخصص من و شما نیست، دنبال کنند. با تردید می‌توان گفت که این روش‌ها از راه‌کارهای قرون وسطایی مبتنی بر تحریف اصل خبر، اثرگذاری کم‌تری دارند؛ بگذریم از این‌که امروزه تعدد منابع خبری اصل روش‌های مبتنی بر تحریف صریح اخبار را زیر سوال برده است.

با این‌حال حتا تا چند سال قبل‌تر هم می‌شد درک کرد تصمیم‌گیران و سیاست‌گذارانی را که در یک جامعه بسته، با ممنوع اعلام کردن و به تعطیلی کشاندن رسانه‌ها یا روزنامه‌ها یا وب‌سایت‌های نامطلوب، به خودشان زحمت فکر کردن و دقیق شدن در ریزه‌کاری‌ها را ندهند و برای القای پیام‌های خود از روش‌های قرون وسطایی استفاده کنند.

اما با ظهور شبکه‌های اجتماعی و افزایش ضریب نفوذ اینترنت، این دو فرصت طلایی برای ملت‌های هوش‌یار، عملن تمام بهانه‌های قبلی برای تحریف اصل اخبار و اتفاقات، وجاهت خود را از دست داده‌اند. اگر سابقن افرادی استدلال می‌کردند که به هرحال درصدی از مخاطبان ما از سایر رسانه‌ها استفاده نمی‌کنند و ما می‌توانیم تنها خوراک خبری آن‌ها را آن‌طور که خودمان می‌پسندیم تهیه کنیم، با ظهور شبکه‌های اجتماعی و شیوع ابزارهای دیجیتال توجیبی، این منطق دیگر جز به یک شوخی مسخره نمی‌ماند. امروزه اخبار و رویدادها به سرعت در شبکه‌های اجتماعی هلاجی می‌شوند و توی تک تک خانه‌ها و محافل نفوذ می‌کنند. در این دنیای به هم پیوسته در کم‌تر از چند ساعت هرگونه تحریف یا وارونگی در اخبار چنان هویدا می‌شود که قوی‌ترین انگیزه‌ها برای تحریف اخبار را از بین می‌برد.

متأسفانه هر روز می‌بینیم که تعداد مخاطبان صدا و سیما ی ملی که 0.7 درصد از بودجه عمومی دولت را حرام می‌کند، در حال کاهش یافتن است. همین‌طور سرعت اثرگذاری فیدبک‌های عمومی روی سیاست‌های صدا و سیما بسیار کند است و احتمالن تا مسئولان و سیاست‌گذاران به خودشان بیایند، همین مخاطبان کنونی را هم دو دستی تحویل رسانه‌های خارجی می‌دهند.

با قلبی دردناک باید بگوییم که ارزش شدن رفتارهای ریاکارانه، به چنان سازمان ثقیل و عریض و طویلی اجازه نمی‌دهد تا خود را به‌روزرسانی کند. بخش خبری 20:30 نمونه خوبی‌ست. در سال‌های گذشته شاهد این بودیم که در این بخش خبری -شاید برای اولین بار- به جزئیاتی توجه شد که پیش از این نمونه‌های‌ش را به خاطر نداشتیم. هویت بخشی به خبرنگارها، استفاده از لحن‌های خنثی، توجه به جلب اعتماد مخاطب و … این بخش خبری را به یکی از بخش‌های خبری جذاب تبدیل کرده بود. با این حال خیلی زود تفکر آنان که صراحتن اخبار را وارونه می‌کردند و با این‌کار برادری‌شان را به مسئولان بالادستی اثبات می‌کردند، 20:30 را هم تسخیر کرد تا همین قدم نصفه نیمه در راستای جلب اعتماد عمومی هم روی هوا بماند و هرگز به زمین نرسد.

متأسفانه کار به جایی رسیده که سیاست‌مداران و مسئولان رده‌ بالای مملکت هم برای ابراز هم‌دردی با مردم و جلب نظر و رأی آن‌ها به راحتی به این رسانه‌ها انتقاد می‌کنند. غافل از این‌که ادامه‌ی این وضعیت ممکن است تکیه‌گاه‌های خودشان را هم به لرزه بیندازند. در یک اشتباه استراتژیک صدا و سیما به عنوان صدای حکومت القا شده است. در همین حال چنان که رفت، این رسانه به طرز ناشیانه‌ای نماد دروغ‌پردازی و شیوع بی‌اعتمادی شده است. نتیجه‌ی این موضوع چیزی جز تقابل حکومت و مردم و افزایش بی‌اعتمادی و دل‌سردی نخواهد بود. مخصوصن حالا که به وسیله‌ی شبکه‌های پر سرعتِ در هم تنیده‌ی ارتباطاتِ اجتماعیِ اینترنتی، این روند شتاب بیش‌تری به خود گرفته است، لازم است کسانی چندتایی کشیده درست و حسابی به سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان بزنند تا شاید از خواب خوش خویش بیدار شوند و ببینند که دارند به کدام بی‌راهه می‌رانند.

6+