“اگر توانستهام فاصله دورتری را ببینم به کمک نشستن بر شانهی غولها بوده است.” نیوتن این را میگوید؛ ما که دیگر جای خود داریم.
دلم خواست یکبار دیگر ناخنکی بزنم به افکار نسیم طالب اندیشهمند، معاملهگر بازار بورس و فیلسوف معاصر. احتمالن بعد از این باز هم از سواریهام روی دوش غولهایی مثل طالب مینویسم.
قبلن توی چندین نوشته از “#تصمیمگیری” نوشته بودم. از آنجا که بهترین آن نوشتهها به احساسات خصوصی من آغشته بودند، مجبور شدم برشان دارم.
از قانون اعداد بزرگ نوشته بودم. از اینکه ما در طول روز تعداد بسیار بسیار زیادی نقطه تصمیمگیری را تجربه میکنیم. گفته میشود تعداد تصمیماتی که یک انسان بالغ در طول روز اتخاذ میکند چیزی حدود 35000 تاست. تحقیقاتی در دانشگاه کورنل تخمین زدهاند که ماها به تنهایی در مورد تغذیهمان، حدود 226 مرتبه در روز تصمیمگیری میکنیم.
من در نامه اخیرم به فرزندم _که امیدوارم هرگز زاده نشود_ توضیح دادهام که میزان رندومنس توی زندگی ما تا چه حدی بالاست.
بسیاری فکر میکنند همین تصمیم ساده که من الآن غذا بخورم یا 10 دقیقه بعد، تنها یک شیفت 10 دقیقهای در زندگی من ایجاد میکند. واقعیت اما این است که همین تصمیم ساده، دومینووار تمام ادامه زندگی من را عوض خواهد کرد. من را در موقعیتهای جدیدی قرار میدهد و ژنتیک “گندم” را عوض میکند.
با این حال آنچیزی که به ما آرامش میدهد، همین قانون اعداد بزرگ است. همین قانون است که به ما اجازه میدهد در حضور بختانهگی وحشتناک دنیا، برای زندگیمان طرح و برنامه بریزیم.
قبلن توی نوشتهی مفصلی توضیح دادهام که ریشهی پیچیدگی در تصمیمگیری را میتوان در دو عامل خلاصه کرد. تصمیمگیری سخت است چون اولن اطلاعات ما از محیط پیرامونمان محدود است. هزاران عاملی که ما ازشان خبر نداریم، میتوانند مستقیمن روی تصمیم ما اثر بگذارند. این همان چیزیست که بهش میگوییم بختانهگی یا رندومنس. دومن فارغ از ناآگاهی ما از عوامل محیطی، ما توی خود فرآیند تصمیمگیری هم ناشیانه عمل میکنیم. اخیرن پژوهشگران زیادی نشان دادهاند که ما انسانها، برعکس آنچه فکر میکنیم، چندان هم خردمند نیستیم و به صورت سیستماتیک توی تصمیمگیریهامان اشتباه میکنیم.
در مورد عامل دوم، یعنی نابلد بودن ما در تصمیمگیری، آموزش و تمرین و مطالعه میتواند راهگشا باشد. در مورد عامل اول هم جای نگرانی نیست. منی که در طول روز 100 بار از خودم میپرسم آیا الآن باید بروم سراغ پروژهی درسیم، نباید نگران عوامل محیطی (مثل تلفنی که زنگ میخورد یا ایمیلی که میبینم و حواس من را از موضوع پرت میکند) باشم. من اگر مایندستم (mindset) این باشد که کارهام را به موقع انجام بدهم، نهایتن بر هر نوع رندومنسی غلبه میکنم. قانون اعداد بزرگ بختانهگی را محو میکند و به ما اجازه میدهد روی تصمیماتمان سوار شویم. (این مفهوم دقیقیست و اثبات ریاضی دارد.)
این رژیم را میشناختم و بلد بودم باهاش کار کنم. قانون اعداد بزرگ را فهمیده بودم و فشار تصمیمگیریهای ریز و کوچک از روی دوشم برداشته شده بود. آنچه که نمیدانستم و نسیم طالب به من نشان داد، رژیم دیگری بود. رژیمی که او بهش میگوید کرانستان. وقایع توی کرانستان تنک هستند. یعنی خیلی کم اتفاق میافتند. ویژگی دومشان این است که اگر اتفاق بیفتند، اثرشان بسیار چشمگیر و مهم است. و سومین ویژگی اینکه قابل پیشبینی کردن نیستند. من البته قصد ندارم به تعریف دقیق کرانستان طالب وفادار بمانم. به طور خاص من به ویژگی سوم اهمیتی نمیدهم.
کرانستان در برابر میانستان تعریف میشود. میانستان همان رژیم اعداد بزرگ است که ازش حرف زدیم.اگر خوب نگاه کنیم در کنار موضوعاتی مثل اینکه “کی غذا بخورم؟”، “کی پروژهام را شروع کنم؟”، “کی بخوابم؟”، “لامپها را روشن کنم یا نه؟” موضوعات دیگری هم هستند که خیلی دیر به دیر تکرار میشوند و نمیتوانیم در برابرشان به قانون اعداد بزرگ پناه ببریم.
“برای ادامه تحصیل اپلای بکنم یا نه؟”، “فلان دختر/پسر را به صرف یک فنجان قهوه دعوت بکنم یا نه؟”، “فلان موقعیت شغلی را بپذیرم یا رد کنم؟”
از میان آن 35000 تصمیمی که هر روز میگیریم، شاید همهشان میانستانی باشند. شاید مثلن ماهی یک بار با یک تصمیم کرانستانی روبهرو شویم. تصمیماتی که ممکن است زندگیمان را زیر و رو کنند. تصمیماتی که حق نداریم شل و ول بگیریمشان. تصمیماتی که خاصیت تکرارشوندگی ندارند و ممکن است تا مدتها این شانس را پیدا نکنیم تا مجددن در برابرشان قرار بگیریم. تصمیماتی که اگر توی اتخاذشان خطا کنیم، معلوم نیست طبیعت هرگز به ما فرصت جبرانشان را بدهد.
دوست دارم این نوشته را با چند پیشنهاد کوتاه به پایان ببرم.
- موقعیتهای میانستانی را از کرانستانیها تفکیک کنیم. برای موقعیتهای پرتکرار (میانستانی) کافیست قوانین کلی را تعیین کنیم و با این کار بار سنگینی را از ذهن خومان برداریم. برای مثال من همیشه پشت چراغ قرمز عابر پیاده میایستم فارغ از هر پارامتر دیگری و همیشه از درب جنوبی سالن غذاخوری وارد میشوم چون معمولن آن سمت سالن خلوتتر است.
- در مورد موقعیتهای کرانستانی: باید بیشتر و بیشتر خودمان را در معرضشان قرار بدهیم و تا جای ممکن آنها را به دایره میانستان بکشیم. این یعنی اینکه افراد بیشتری را به صرف قهوه دعوت کنیم؛ دعوتهای بیشتری را بپذیریم و به جاهای بیشتری رزومه بفرستیم.
- خیلی خوب و دقیق موقعیتهای کرانستانی را بررسی کنیم و در کمال آرامش در موردشان تصمیم بگیریم. کتاب دنیل کانمن را بخوانیم و حواسمان را جمع کنیم تا اسیر خطاهای تصمیمگیری و مشورتهای غلط نشویم.
پینوشت: نوشتن این مطلب بیشتر از چیزی که ممکن است به نظر برسد از من انرژی گرفت. چند بار نوشتم و پاک کردم. شاید جمعن حدود 10 صفحه نوشته باشم و پاک کرده باشم. دوست دارم ازتان خواهش کنم دو تا کار را برای من انجام بدهید. اول اینکه اگر کتاب قوی سیاه نسیم طالب را نخواندهاید، کمی در موردش جستوجو کنید و به خواندن اصل حرفهای طالب فکر کنید. با اینکار، احساس عذاب وجدانی که در اثر انتقال ناقص حرفهای او همین الآن روی سینهام سنگینی میکند را برمیدارید. و دوم اینکه این نوشته را با دوستانتان به اشتراک بگذارید.
پینوشت2: مطالعه شبانه کتاب قوی سیاه بیاندازه برای من لذتبخش بود؛ رابطه من با این کتاب شاید چیزی از جنس معاشقه بود. اعتراف میکنم وقتی میخواندم که نسیم طالب برای توضیح مفهوم میانستان به نمودار گوسی و قانون اعداد بزرگ متوسل میشود، روی لبانم یک لبخنده کشدار نشسته بود که نمیتوانستم پنهانش کنم : ))